۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

نان و نام من



خدایا رحمتی کن که ایمان
برایم
نان و نام
نیاورد
و قوتی بخش
تا
نانم را و حتی نامم را
در خطر
ایمانم افکنم
تا از آنهایی باشم که پول دنیا می گیرند
و
برای
دین کار می کند
نه از آنهایی که پول
دین می گیرند
و
برای دنیا کار می کنند

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

خر باشی؟!


برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن
پس تا می توانی
خر باش
تا
خوش باشی



۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

پوستین وارونه بر قامت نا اهل

وقتی زور
ردای دین
به تن می کند
فاجعه ای بزرگ روی می دهد

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

فهم ضد مصلحتی!

آدمی می تواند خودکشی کند،اما نمی تواند تصمیم بگیرد فقط به اندازه ای که مصلحت است بفهمد

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

در صحنه بــــــــــــاش!

اگر در صحنه نیستی،هرکجا که خواهی باش.چه به شراب نشسته باشی و چه به نماز ایستاده باشی، هر دو یکی است

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

مصلحت پرستی

خدایا !
مرا از این فاجعه پلید مصلحت پرستی
که چون همه کس گیر شده است ؛
وقاحتش از یاد رفته
و
بیماری یی شده است که
از فرط عمومیتش هر که از آن سالم مانده باشد بیمار می نماید
مصون بدار!
تا :
"به رعایت مصلحت ؛ حقیقت را ذبح شرعی نکنم !"

۱۳۸۷ بهمن ۱۰, پنجشنبه

حرف دل

حرفهايی است برای گفتن
كه اگر گوشی نبود نمیگوييم
و حرفهايی است برای نگفتن
حرفهايی كه هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند
حرفهای شگفت,زيبا و اهورايی همين هايند
و سرمايه ماورايی هركس به اندازه حرفهايی است كه براي نگفتن دارد
حرفهای بيتاب و طاقت فرسا
كه همچون زبانه های بيقرار آتشند
و كلماتش, هريك، انفجاری را به بند كشيده اند
كلماتی كه پاره های بودن آدم اند...
اينان هماره در جستجوی مخاطب خويشند
اگر يافتند، يافته می شوند...
...و
در صميم وجدان او آرام می گيرند
و اگر مخاطب خويش را نيافتند، نيستند
و اگر او را گم كردند، روح را از درون به آتش میكشند
و دمادم
حريق های دهشتناك عذاب بر او میافروزند...

۱۳۸۷ بهمن ۵, شنبه

جامعه

صحبت از جامعه ايست كه نيمي از آن خوابيده اند و افسون شده اند و نيمي ديگر كه بيدار شده اند, در حال فرارند. ما مي خواهيم هم اين خوابيده هاي افسون شده را بيدار كنيم و واداريم كه بايستند و هم آن فراري ها را برگردانيم و واداريم كه "بمانند". اين كار ساده اي نيست, بخصوص وقتي اين را هم در نظر بگيريم كه ما خيلي نيستيم